انگیزشی



فاضل نظری

 

فرقی نمی کند چه برایم نوشته دوست

گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست

 

آیینه وار خیره به تنهایی توام

آری! سکوت ساده ترین راه گفت و گوست

 

این درس را زعشق تو آموختم که گاه

راه وصال دست کشیدن ز جست و جوست

 

هرکس به قدر وسع خریدار یوسف است

سرمایه شکسته دلان چیست ؟ آرزوست

 

بیچاره ما که گرچه عزیزیم نزد خلق

چیزی که پیش دوست نداریم آبروست. :)❤

 

"فاضل نظری"


ازمهربان بودن دلم دیگر پشیمان است

زخمی شدم دور و برم صدها نمکدان است

 

دیروز میگفتم "محبت" قند یزد ، اما

امروز میگویم که نه! چاقوی زنجان است

 

چاقوکش وجراح میدانند یک چاقو

گاهی بلای جان و گاهی منجی جان است!

 

با هرضعیفی مهربان بودم ولی افسوس

دیدم سلام بره هم با گرگ یکسان است!

 

اصلأ چرا باید نترسم از ضعیفان؟ هان؟

وقتی لب کاغد شبیه تیغ بران است!

 

فهمیدم اما دیرفهمیدم که "نادان" را

از هر طرف هم که بخوانی باز "نادان" است!  :)

 

محسن کاویانی


آتش پنهانآتش پنهان

فریدون مشیری

گرمی آتش خورشید فسرد

مهرگان زد به جهان رنگ دگر

پنجه خسته این چنگی پیر

ره دیگر زد و آهنگ دگر

زندگی مرده به بیراه زمان

کرده افسانه هستی

کوتاه

جز به افسوس نمی خندد مهر

جز به اندوه نمی تابد ماه

باز در دیده غمگین سحر

روح بیمار طبیعت پیداست

باز در سردی لبخند غروب

رازها خفته ز ناکامی هاست

شاخه ها مضطرب از جنبش باد

در هم آویخته می پرهیزند

برگها سوخته از بوسه مرگ

تک تک از شاخه فرو

میریزند

می کند باد خزانی خاموش

شعله سرکش تابستان را

دست مرگ است و ز پا ننشیند

تا به یغما نبرد بستان را

دلم از نام خزان می لرزد

زانکه من زاده تابستانم

شعر من آتش پنهان من است

روز و شب شعله کشد در جانم

می رسد سردی پاییز حیات

تاب این سیل بلاخیز نیست

غنچه ام نشکفته به کام

طاقت سیلی پاییزم نیست.


کفتری می‌میردواز او خبرهابیشتر

می‌شود وقتی که می‌ریزند پرهابیشتر

 

چارده قرن است دخترها به چشم گورها

زنده می‌میرند حتی از پسرهابیشتر

 

من زره پوشیدم و در جنگها فهمیده‌ام

تیر می‌افتد به جان بی‌سپرهابیشتر

 

خود کشی کردم ببندم من دهان شهر را

می شود با رفتنم حالا نظرها بیشتر

 

ازبهشتی ها شنیدم وقت نقاشی تو

هرچه من دیوانه بودم باهنر ها بیشتر

 

 در سکوت شهر دیدم لطف این مصراع را

هرچه لالش بیش هم، تعداد کرها بیشتر!

 

سنگ اگر بالا نشیند کسر شان شیشه نیست

دل، اگرچه بشکند اما کمرها بیشتر

 

 با تبر مقیاس کردم قامت" کبریت" را

ترس جنگل باشد از این"بیخطر"ها بیشتر

 

مثل عیسایی که درحس یتیمی مانده است

من غریبی می‌کشم از بی‌پدرها بیشتر

 

  بیشتر دیوانه‌ام تا شاعری پر مدعا

می شود باشعرهایم دردسرها بیشتر

 

#رسول_مختاری_پور


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زودفایل حراجی تو موسیقی احساس کره ! دانلود پروژه برند آشیل کده روستای ارلان آموزش آشپزی دانلودیا خرید اینترنتی اقلام سوپرمارکتی و میوه تره بار ساریگل نیوز